جدول جو
جدول جو

معنی غوطه خور - جستجوی لغت در جدول جو

غوطه خور
آنکه در آب غوطه خورد. غواص. (ناظم الاطباء). غوطه خوار. غوطه ور. فرورونده در آب. سر به آب فروبرنده: قمّاس، غوطه خور. (منتهی الارب) ، هر چیزی که در زیر آب فروشده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به غوطه و غوته شود
لغت نامه دهخدا
غوطه خور
آنکه در آب غوطه خورد فرو رونده در آب
تصویری از غوطه خور
تصویر غوطه خور
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غوطه ور
تصویر غوطه ور
فرورفته در آب، آنکه یا آنچه در آب فرو رفته است
غوطه ور شدن: در آب فرو رفتن، سر به آب فرو بردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غصه خور
تصویر غصه خور
غصه خورنده، کسی که غم می خورد
فرهنگ فارسی عمید
(بَ)
غم خورنده. اندوهگین:
ناامیدان غصه خور مائیم
عبرت کار یکدگر مائیم.
خاقانی.
از دم روزه دهن شسته به هفت آب و زمی
هفت تسکین دل غصه خور آمیخته اند.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ خوَ / خُ)
فرورفتگی در آب و غرق شدگی. (ناظم الاطباء). عمل شخص غوطه خور و غواص. سربه آب فروبردن. فرورفتن در آب. رجوع به غوطه شود
لغت نامه دهخدا
(مَ مَ زَ دَ / دِ)
روزه خوار. رجوع به روزه خوار شود
لغت نامه دهخدا
(دَمَ دَ)
فروشدن در آب. در آب شدن. ناغوش خوردن. سر به آب فروبردن. فرورفتن در آب. غوته خوردن. غوته زدن. غوطه ور شدن. انغماس. انغساس. قمس. غمس. غوص. رجوع به غوطه و غوته شود:
به دل گفت پیکار با ژنده پیل
چو غوطه ست خوردن به دریای نیل.
فردوسی.
چون ماهی شیم کی خورد غوطۀ غوک
کی دارد جغد خیره سر لحن چکوک ؟!
لبیبی (ازفرهنگ اسدی ذیل چکوک).
شیر... غوطه بخورد و جان شیرین به مالک سپرد. (کلیله و دمنه). در قعر دریا... غوطه خوردن... خطر است. (کلیله و دمنه).
بر گنج سایه از پی بذل زر افکنی
در بحر غوطه از پی در ثمین خوری.
خاقانی.
بحر ارنه غوطه خوردی در بحر کف خسرو
کی عذب وصاف بودی چون زمزم مطهر.
خاقانی.
و به دریای فکرت غوطه خوردن گرفت. (سندبادنامه ص 302). توبه کردم که نیز در این دریا خوض نکنم و در این گرداب غوطه نخورم. (سندبادنامه ص 270). حکیم فرمود غلام را به دریا انداختند و چند نوبت غوطه خورد. (گلستان سعدی).
آنکه خورد غوطه به آب اندرون
کی رود آن لحظه به خواب اندرون.
امیرخسرو (از آنندراج).
وآنکه در بحر غوطه می نخورد
سلک در و گهر کجا یابد؟
ابن یمین.
تاجبخشا منم آن قلزم معنی که خورد
نه فلک همچو صدف غوطه به دریای دلم.
حسین ثنائی (از آنندراج).
، غرق شدن. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سَ / سِ شُ)
غواص. غوطه خورنده. رجوع به غوطه و غوته شود
لغت نامه دهخدا
(قَ لَ)
آنکه در آب غوطه خورد. فرورونده در آب. غوته خوار. غوطه خور. غوطه ور. سر به آب فروبرنده. رجوع به غوطه و غوته شود:
نگشتی به قلزم اگر غوطه خوار
نبودی به طوفان بدین اشتهار.
ملاطغرا (در مدح ذوالفقارخان از بهار عجم و آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(طَ / طِ وَ)
آنکه در آب فرورود. غواص. (ناظم الاطباء). فرورونده در آب. به آب فروشونده. غوطه خورنده. غوطه زننده. سر به آب فروبرنده. غوطه خوار. غوطه خور. رجوع به غوطه و غوته شود
لغت نامه دهخدا
رند خور از دست رفته بامونخور چیزی که مورد سوء استفاده کسی یا جمعی شود
فرهنگ لغت هوشیار
انداکن انداگن اندوهگین کسی که غم خورد اندوهگین، کسی که غم و اندوه را در دل دارد و اظهار نکند (خصوصا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه ور
تصویر غوطه ور
غوته ور پاغوشیده در آب فرو رونده غوطه خوار، غواص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوته خوار
تصویر غوته خوار
آنکه در آب غوطه خورد فرو رونده در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه وری
تصویر غوطه وری
غوته وری پاغوشش عمل غوطه ور غوطه خوردن، غواصی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه خوار
تصویر غوطه خوار
آنکه در آب غوطه خورد فرو رونده در آب
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه در آب فرو شده، سر به آب فرو بردن، فرو رفتن در آب، غوطه ور شدن در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه خورده
تصویر غوطه خورده
فرو رفته در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه خوری
تصویر غوطه خوری
عمل غوطه خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غوطه خورنده
تصویر غوطه خورنده
آنکه در آب فرو رود منغمس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لوطی خور
تصویر لوطی خور
((خُ))
مورد سوءاستفاده قرار گرفته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از غوطه خوردن
تصویر غوطه خوردن
((~. خُ دَ))
سر در آب فرو بردن، غرق شدن
فرهنگ فارسی معین